کد مطلب:301514 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:122

شب زفاف و صبحگاهانش


1- در ضمن همان حدیث طولانی كه بخشی از آن را متذكر شدیم از حضرت علی علیه السلام روایت شده كه فرمود: بعد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به منزل من تشریف برد من نیز وارد شده و در كنار حضرت نشستم، دست فاطمه ی پاكیزه را در دست من گذاشت و فرمود داخل منزل شوید و كاری انجام ندهید تا اینكه من نزد شما آیم، وارد منزل شدیم چیزی نگذشت كه حضرت وارد شد در حالیكه در دستش چراغی بود آن را در گوشه ای گذاشت و فرمود: یا علی در این كاسه مقداری آب از آن مشك بریز، من آب را به كاسه ریخته نزد حضرت آوردم، رطوبت دهان خود را بدان رسانید، بعد كاسه را به من داده و فرمود: از آن بیاشام، آشامیدم، بعد كاسه را به حضرت دادم، آن را به فاطمه داده و فرمود: بیاشام، ای حبیه من، وی سه جرعه نوشید و كاسه را برگردانید، حضرت بقیه آب را گرفته و بر سینه من و او پاشیده و این آیه را تلاوت كرد: «و انما یرید الله لیذهب عنكم الرجس اهل البیت و...» بعد دستش را بلند كرده و گفت: پروردگارا تو هیچ پیامبری را مبعوث نكردی مگر اینكه برایش خاندانی قرار دادی، خداوندا عترت هدایتگر مرا از علی و فاطمه قرار بده، بعد از منزل بیرون شد.

علی علیه السلام می فرماید: من آن شب را در شرائطی به صبح آوردم كه هیچ


یك از افراد عرب چنان شب خوبی نداشته است، اواخر سحر بود احساس كردم رسول خدا از در وارد شد، خواستم از جا برخیزم، فرمود: حركت نكن، می خواهم وارد بسترت شوم، خداوند تو را مورد رحمت خود قرار دهد، بعد پاهای مباركش را با ما وارد رختخواب كرد بعد بالشی را كه زیر سر فاطمه بود برداشت، فاطمه از خواب بیدار شد، رسول خدا گریست، فاطمه به گریه در آمد، من نیز از گریه آنها گریستم، حضرت به من فرمود تو چرا گریه می كنی؟ عرض كردم: پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا، شما گریه كردی و فاطمه گریه نمود و من از گریه شما به گریه افتادم فرمود: جبرئیل نزد من آمد و مرا به دو جوجه شما بشارت داد و بعد به مصیبت یكی از آن دو تسلیت داد و فهمیدم كه او غریب و تنها و با لب تشنه كشته می شود، بعد فاطمه گریست و صدای آن دو به گریه بلند شد. [1] .

3- علی علیه السلام می فرماید: تا سه روز بعد رسول خدا نزد ما نیامد در صبح روز چهارم بر ما وارد شد (بعد گفتگوی رسول خدا و اسماء را یادآور شد و سپس فرمود:) صبحگاه سردی بود، من و فاطمه زیر عباء بودیم، گفتگوی حضرت را كه با اسماء شنیدیم خواستیم از جا حركت كنیم فرمود: شما را به حق خود بر شما سوگندتان می دهم كه حركت نكنید تا من بر شما وارد شوم، ما در جای خود ماندیم،حضرت جلو آمد و بالای سر ما نشست و پاهای خود را بین ما وارد كرد پای راست خود را به سینه من و پای چپ خود را به سینه فاطمه چسبانید ما شروع به گرم كردن


پاهای حضرت كردیم تا اینكه گرم شد، فرمود یا علی كوزه آب را بیاور، كوزه را نزد حضرت آوردم قدری از رطوبت دهان خود را به آن رسانید و آیاتی از كتاب خدا را قرائت كرده و سپس فرمود: این آب را بیاشام و مقدار كمی از آن را بگذار، من انجام دادم، بقیه آب را بر سر و سینه من پاشید... [2] .

4- رسول خدا در شب عروسی و زفاف فاطمه پیراهن نویی را برای او تهیه فرمود، وی پیراهن وصله داری نیز داشت سائلی بر در خانه حاضر شده و گفت من از خاندان نبوت پیراهن كهنه ای می خواهم، حضرت خواست پیراهن وصله دار خود را به او دهد، به یاد این آیه شریفه افتاد كه خداوند متعال می فرماید: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» [3] لذا پیراهن نو خود را به او داد. هنگام زفاف كه فرارسید جبرئیل نازل شده و گفت: ای محمد همانا خداوند سلامت می رساند و به من دستور كه بر فاطمه سلام كنم و با من هدیه ای از لباسهای بهشتی از سندس سبز فرستاده، می خواهم به او بدهم، هنگامی كه سلام خداوند را به او ابلاغ فرمود و پیراهنی را كه جبرئیل آورده بود بر او پوشانید حضرت نیز عبای خود را بر او پیچانید و جبرئیل او را با بالهای خود دربرگرفت تا اینكه نور آن پیراهن چشمها را خیره نكند. هنگامی كه حضرت زهرا در بین زنان كافر می نشست و هر یك از آنان شمعی به همراه خود داشتند و حضرت چراغی با خود همراه داشت، جبرئیل بال خود را به یكسو می زد و عباء را برمی داشت، انواری از او می تابید كه مشرق و مغرب را روشن می كرد، هنگامی كه نور بر دیدگان زنان كافر می تابید كفر از دلهای آنان برطرف شده و شهادتین می گفتند. [4] .



[1] دلائل الامامه، 24- 25.

[2] بحارالانوار، 43/ 132.

[3] آل عمران، به نمي نخواهيد رسيد تا اينكه از آن چه كه دوست مي داريد انفاق كنيد.

[4] نزهه المجالس، تاليف صفوري / 226 به نقل از احقاق الحق 10/ 402.